نوشته شده توسط : محمد

شبي ساعت يازده و نيم‎، زن سالخورده و ناتواني در گوشه بزرگراهي‎، زير رگبار تند و طوفان در انتظارءے؛ ّّ تاكسي بود. اتومبيل او از كار افتاده بود و زن نياز به كمك داشت‎. در حالي كه مانند موش آب كشيده خيس‎ شده بود، براي اتومبيل‎هاي عبوري دست تكان مي‎داد، ولي هيچ راننده‎اي‎، ذره‎اي از حركت خودرواش‎ نمي‎كاست و انگار هر يك شتابان به سويي در حركت بودند. زن در حالي كه نااميدانه‎، در هوا دست تكان‎ مي‎داد، ناگهان متوجه شد كه اتومبيلي سفيدرنگ و گران‎قيمت سرعت خود را كم كرد و كمي جلوتر ايستاد. راننده كه مرد جوان و مرتبي بود، از اتومبيل خود پياده شد و به سوي زن رفت‎. زن پس از شرح مشكل خو...   .



:: برچسب‌ها: دستان ياري بخش ,
:: بازدید از این مطلب : 1621
|
امتیاز مطلب : 109
|
تعداد امتیازدهندگان : 25
|
مجموع امتیاز : 25
تاریخ انتشار : پنج شنبه 11 فروردين 1390 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد